Wednesday, December 03, 2003
Friday, October 03, 2003
Thursday, September 04, 2003
Wednesday, September 03, 2003
Sunday, July 13, 2003
Tuesday, June 24, 2003
Sunday, April 27, 2003
Thursday, April 24, 2003
به.......عزيز هميشه و هنوز
علي ا. عسگري
كمــــــي تعلل تو شـــد دليل آمدنم
فقط بهانه است،خودم خوب ميدانم
هواي حوصله مايل به سمت بي هدفي
تو نيــــــــــستي كه بتــابي، خوب ميدانم
شمايل شب اينجا پــــر از علامت (اين)؟
نشسته رو به سوالي كه خوب ميدانم
نيامدي كه ببيــني افـــول مـــــردي را
كه مانده گيج همين حرف خوب ميدانم
نيامدي و همين بغض كنج شعرم مانــــــد
علي شبيه خودش نيست ،خوب ميدانم
علي ا. عسگري
كمــــــي تعلل تو شـــد دليل آمدنم
فقط بهانه است،خودم خوب ميدانم
هواي حوصله مايل به سمت بي هدفي
تو نيــــــــــستي كه بتــابي، خوب ميدانم
شمايل شب اينجا پــــر از علامت (اين)؟
نشسته رو به سوالي كه خوب ميدانم
نيامدي كه ببيــني افـــول مـــــردي را
كه مانده گيج همين حرف خوب ميدانم
نيامدي و همين بغض كنج شعرم مانــــــد
علي شبيه خودش نيست ،خوب ميدانم
بپذير كه عاشقي، بپذير
اگر ناگهان دلت براي سنگها تنگ شد
اگر جانت به زنگ تلفن بسته شد
دستت به
(MAIL)
وچشمت
به پنجره و ستاره ها
بپذير كه عاشقي، بپذير
.......
اگر فراموش كردي نام وروز تولدت چه بود!؟
خانه ات كجا بود!؟
اگر در دفتر تلفن ات،نام همه را خط زدي
و نام كسي را نوشتي
وهي مسواك زدي ، عطر به خودت پاشيدي
وندانستي اين بوي تن كيست از تنت كه مي آيد
بپذير كه عاشقي عزيزم،بپذير!؟
......
بپذيركه كارت ساخته است، بيچاره!؟
از دست رفته اي وبه دست امده اي
ماني ـآلمان 1998
Wednesday, April 23, 2003
Saturday, April 05, 2003
Sunday, March 23, 2003
Friday, March 21, 2003
اسم گذاشتن هاي شما را دوست ندارم
براي بار دوم سري به سرنوشتم زدم
اختاپوس مي گفت:كلمه اختاپوس مرا به ياد مخلوطي از اخ،تف و پوسث مي اندازد
گفتم : در فارسي به شما مي گوييم هشت پا
گفت: هشت پا هم زشت است.مگر كسي به شما مي گويد دو پا
ليوان خالي آبي تعارف كرد
سر كشيدم و خالي تر شدم
گفت: حالا فهميديد چه مي گويم؟
گفتم :بله مي گوييد اسم هايتان را دوست نداريد
گفت : نه! اسم گذاشتن هاي شما را دوست ندارم
Wednesday, March 12, 2003
پريشان خاطرم آواره در صحراي گيسويت
هزاران شب خراب افتاده در كنج سر مويت
من از سمت سپاه عشق بازان, آمدم سويت
كه بنويسم خجالت ميكشد ماه از گل رويت
ع.ا.عسگري
به:....عزيزهميشه و هنوز
نيستي چرا....
تكرار ميشوي در اين شعر ناتمام
آشفته ام خراب وتونيستي چرا
امشب هزار و يكصدمين روز زندگي است
مثل هميشه ها فقط نيستي , چرا
حالا از آن همه خاطره آنهمه نگاه
تنها به اين فكر ميكنم نيستي چرا
باور كني يا نكني من بريده ام
باور نمي كنم چرا نيستي چرا
از روزها فقط همين مانده روي ميز
اين صفحه هاي پر از نيستي چرا
اينجا هوا مثل هميشه جهنم است
تنها گناه من تويي نيستي چرا
دوشنبه 19/12/81ساعت30/9شب بلوار بعثت
هزاران شب خراب افتاده در كنج سر مويت
من از سمت سپاه عشق بازان, آمدم سويت
كه بنويسم خجالت ميكشد ماه از گل رويت
ع.ا.عسگري
به:....عزيزهميشه و هنوز
نيستي چرا....
تكرار ميشوي در اين شعر ناتمام
آشفته ام خراب وتونيستي چرا
امشب هزار و يكصدمين روز زندگي است
مثل هميشه ها فقط نيستي , چرا
حالا از آن همه خاطره آنهمه نگاه
تنها به اين فكر ميكنم نيستي چرا
باور كني يا نكني من بريده ام
باور نمي كنم چرا نيستي چرا
از روزها فقط همين مانده روي ميز
اين صفحه هاي پر از نيستي چرا
اينجا هوا مثل هميشه جهنم است
تنها گناه من تويي نيستي چرا
دوشنبه 19/12/81ساعت30/9شب بلوار بعثت
Saturday, March 08, 2003
Wednesday, March 05, 2003
Friday, February 28, 2003
اما نيستي تا اضطراب جهان را
كنار تو
.....
اما نيستي كه
بر قاب خيس پنجره مانده نگاه من
امشب چقدر جاي تو خاليست ماه من
دردي عميق بر دل من چنگ ميزند
اين واژه هاي زخمي و صادق گواه من
راهي به آسمان تو پيدا نمي كنم
بي هوده است پرزدن گاه گاه من
تا باورت شود كه چه دلتنگ مانده ام
بگذر شبي ز تنگ غروب نگاه من
آن روزها كه عشق قبولم نكرده بود
بي موج بود زندگي رو به راه من
تنها خطاي زندگيم عشق بود و بس
رو كن به من "قشنگترين اشتباه"من
Thursday, February 27, 2003
Monday, February 24, 2003
المنه لله كه در ميكده باز است
زان رو كه مرابردر او روي نياز است
خمها همه در جوش و خروش اند زمستي
وان مي كه در آنجاست حقيقت نه مجاز است
از مي همه مستي و غرور است و تكبر
وز ما همه بيچارگي و عجزونياز است
رازي كه بر خلق نهفتيم و نگفتيم
با دوست بگوييم كه او محرم راز است
(بخشي از ذكر قنوت استاد فرزانه دكتر سيد جلال اسلامي“استادفــقــيد دانشكده ي كشاورزي دانشگاه بوعلي سينا“)
زان رو كه مرابردر او روي نياز است
خمها همه در جوش و خروش اند زمستي
وان مي كه در آنجاست حقيقت نه مجاز است
از مي همه مستي و غرور است و تكبر
وز ما همه بيچارگي و عجزونياز است
رازي كه بر خلق نهفتيم و نگفتيم
با دوست بگوييم كه او محرم راز است
(بخشي از ذكر قنوت استاد فرزانه دكتر سيد جلال اسلامي“استادفــقــيد دانشكده ي كشاورزي دانشگاه بوعلي سينا“)
Sunday, February 23, 2003
Subscribe to:
Posts (Atom)