Wednesday, February 15, 2006

برای تو؛ تکلم عاشقانه ی ابدیت...!


آن شب كه صبح روشن اندامت

از آسمان آينه بر من طلوع كرد

شمع بلند قامت خلوتسراي من

از خجلت برهنگي خويش مي گريست

من در كنار او

از پرتو طلوع تو بي خواب مي شدم

سر در ميان موي تو مي بردم

بر سينه ي بلند تو مي خفتم

تا با تو در برهنه ترين لحظه هاي خويش

محرم تر از تمامي آيينه ها شوم



ميل هزار سال تو را دوست داشتن

در من نهفته بود


من از تب طلايي چشمانت

آهنگ تند نبض تو را مي شناختم

قلب شتابناك جهان در تو مي تپيد

من ، طعم تشنگي را در بوسه هاي تو

هر بار مي چشيدم وسيراب مي شدم

در آن شب سياه زمستاني

دست تو ، آفتاب بهاران بود

من از لهيب دست تو بي تاب مي شدم

وقتي كه صبح پنجه به در كوبيد

انگشت هاي نرم تو چابك تر از نسيم

نازك ترين حرير نوازش را

بر پيكر برهنه ي من مي بافت

روح تو در تمام تن من

از رشته هاي موي

تا ريشه هاي دل جريان داشت

من ، شمع واژگون سحر بودم

من در تو مي چكيدم ، من آب مي شدم

اي مهربان دور

اكنون كه بر دو سوي جهان ايستاده ايم

آيا تو را به خواب توانم ديد ؟

يا در پگاه روشن بيداري

چون سايه در كنار تو خواهم خفت ؟

اي كاش در سياهي آن شب كه با تو رفت

از بوي گيسوان تو مي مردم

كاش آن شب از كرانه ي آغوشت

…. يكسر به بيكراني پرتاب مي شد
عاشقانه : نادر پور

No comments: