Sunday, May 27, 2007

برای سمت سکوت سرودهای تنت. . . !
باد میان باغ قدم می زند،
باران دم در این پا و آن پا می کند
و من
میان سکوت سرودهایی سکنی گرفته ام
که از تو
آغاز می شود
. . .

نه طعم سکه داری
نه سکو
اما
تمام دارایی های دنیا را میان صدف دندانهایت
پنهان کرده ای
لبم ترک برداشته
چقدر تشنه ی بوسه هایت هستم

May 27 2007
/ POLAND

Saturday, February 10, 2007

تو، مثل هيچكس...

چه جمله اي كه مكان و زمان نمي خواهد
به هر زبان كه بگويي ... زبان نمي خواهد!
چه جمله ايست كه از تو براي اثباتش
به جز دو چشم دليل و نشان نمي خواهد
چه جمله ايست كه وقتي شنيدم از دهنت
دلم به جز دل تو همزبان نمي خواهد
ستاره ها همه دور مدارشان باشند
تو ماه من شده اي! كهكشان نمي خواهد!
تو ماه من،پر پرواز من شدي باتو
پر از پرنده شدن آسمان نمي خواهد
نگاه كن! قلمم مثل چشم تو شده است
براي گفتن حرفش دهان نمي خواهد!
حديث ما همه در جمله اي خلاصه شده
كه (دوستت دارم) داستان نمي خواهد!
كه (دوستت دارم) يعني كه (دوستت دارم!)
كه (دوستت دارم) امتحان نمي خواهد!!!